انتشارات ققنوس منتشر کرد: (داستان هایی از کره شمالی)
پرچمهای بیشماری دو طرف خیابان را پوشانده بود و باد پارچهشان را به اهتزاز درمیآورد؛ سوتهای گوشخراش بر اعلامیه و دستور تازه تأکید میکرد؛ در میانه خیابان، یک اتومبیل آبی قرار داشت که شعارها را با صدای بلند از بلندگوهای قدرتمندش دوباره و دوباره پخش میکرد تا تمام خیابان از طنین شعارها پر شود. هر از گاهی هواپیمایی در آسمان شهر پدیدار میشد که ارتفاعش را کم میکرد و اوج میگرفت؛ حتی به نظر میرسید که غرش بیسابقه موتورهایش افرادی را که در پایین در حرکت بودند تحریک میکرد که ناخودآگاه سریعتر قدم بردارند. به محض اینکه گیونگهی به خانه رسید، اسباببازیهای پسرش را کف خانه پهن کرد. «ببین میونگشیک کوچولو، اینها بامزه نیستن؟ یهکم تفریح چطوره؟ بیببیب، رینگرینگ…»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.