انتشارات آموت منتشر کرد:
فکر کردم اگر گره گوار سامسا زنده بود و درماندگی ام را می دید. حتما می گفت: «موندم چرا شما ایرانی ها اینقدر دچار توهم توطئه اید!» و من هم در جوابش می گفتم: «مگه خودت مال کدوم قبرستونی هستی؟!» با پوزخند و به طعنه می گفت: با این همه ادعای ادبیات، هنوز اینو نمی دونی؟ اصلیت من به چک برمی گردد.» و من می گفتم «تو هم مثل اینکه باورت شده گره گوارسامسایی، تو یه جونور زیرکی بیشتر نیستی من این اسمو بهت دادم.» با گفتن این حرفها به او. حتما دمغ می شد و زیر لب می گفت: «فکر می کنی همه نویسنده ها مثل تو لات و لوتن! کافکا رو من می شناختم. یه جنتلمن واقعی بود.» بعد هم راهش را می کشید و می رفت توی لوله و یکی دو روزی سر و کله اش پیدا نمی شد…
در طول سالهای دور و نزدیک، گاه شاهد انتشار رمانهایی بودهایم که شاید نتوان آنها را در مقیاس برونمرزی کار تازهای محسوب کرد، اما در محدودهٔ ادبیات داستانی ایران آثاری نوآورانه به حساب آمده و حکایت از تجربهای انجام نشده داشتهاند. از پائولو کوئیلو متنفرم! نوشته حمید رضا امیدی سرور هم، که نشر آموت به تازگی آن را منتشر کرده است، در این دسته جای میگیرد. رمانی خوشخوان، با زبانی همهفهم و به ظاهر ساده و برخوردار از طرح داستانی آشنا، اما در واقع به شدت متفاوت و مملو از کدهایی که تنها در صورت دقت مخاطب شناسایی و رمزگشایی میشوند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.