انتشارات ققنوس منتشر کرد:
در میان دریای ساکن منتظر کشتیهای ترکها بودیم. به کابینم رفتم و مثل کسی که نه در انتظار دشمنانی است که زندگیاش را از بُن دگرگون خواهند کرد، بلکه منتظر دوستانی است که به مهمانی میآیند، اسباب و اثاثیهام را مرتب کردم. موقع ورق زدن کتاب گرانبهایی که از فلورانس خریده بودم، اشک در چشمهایم جمع شد. از بیرون صدای داد و فریاد و صدای گامهای شتابان میآمد. میدانستم که خیلی زود از کتابی که در دست دارم دور خواهم شد. اما میخواستم به جای فکر کردن به این موضوع، به نوشتههای کتاب بیندیشم. گویی تمامی گذشتهام ـ گذشتهای که نمیخواستم از دست بدهم ـ در میان افکار، جملهها و معادلات کتاب پنهان شده بود. جملاتی را که تصادفی به چشمم میخورد، مثل دعا، نجواکنان میخواندم؛ میخواستم تمام کتاب را در حافظهام حک کنم تا وقتی آنها میآیند، نه آنها و نه سختیهایی را که بر من تحمیل کردهاند، بلکه رنگهای گذشتهام را ـ مانند یادآوری کلماتِ کتابِ عزیزی که ازبر شده است ـ به یاد آورم
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.