نشر افق منتشر کرد :
زتدگی احمقانه بود، مردان برتر همان قدر معمولی و مبتذل به پایان راه میرسیدند که احمقها! امیل زولا (1902-1840) نویسندهی نامدار قرن نوزدهم فرانسه در داستان بلند نانتاس بلند پروازیها و تقلای یک جوان فقیر شهرستانی را برای رسیدن به ثروت و سعادت در محیط اشرافیزدهی پاریس به شکلی فشرده ترسیم کرده است.
در بخشی از کتاب میخوانید :
فلاوی با لبخندی تکبرآمیز حرفش را برید: «آه! واقعا!»
_ بله، کاملا با هم برابر… شما نامی می خواهید که با آن خطاهایتان را پنهان کنید، خطایی که من اجازه قضاوت درباره آن را به خود نمی دهم و من هم نامم را به شما می دهم، اما بنده به سرمایه نیاز دارم، به موقعیتی اجتماعی، تا برنامه های بزرگم را اجرا کنم و شما این سرمایه را در اختیار من می گذارید. ما از امروز دو شریکیم که داشته هایمان با هم برابر است، تنها باید بابت خدمتی که به هم می کنیم از هم متشکر باشیم.
فلاوی دیگر لبخند نمی زد. چروک غرور جریحه دار شده ای روی پیشانی اش خط انداخته بود. با این حال جوابی نداد. پس از مدتی سکوت، پرسید: «شرایط مرا می دانید؟»
نانتاس که کاملا خونسردی خود را حفظ کرده بود پاسخ داد: «خیر، خانم. لطفا شرایطتان را بگویید، من از حالا تابع شرایط شما هستم.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.