انتشارات افق منتشر کرد:
حبیب بغ کرده. از وقتی به اتاق برگشته کمتر حرف میزند. وقتی هم حوصلهاش سر میرود با کشتی نیمساخته بازی میکند. انگار قرار نیست به این زودیها تمامش کند، به آب بیندازدش، روی عرشه بایستد و با صدای دورگهٔ خستهاش عربده بکشد که چه کار میکنید عوضیهای بیآبرو. از وقتی با ضیا رفته ده پانزده سالی پیرتر شده. هر چه بهش میگوییم پس این ضیا مادرمرده کجاست؟ میگوید نمیدانم. بعد کمی به جوابی که داده فکر میکند و با لحنی که بخواهد چیزی را از عهدهٔ خودش بردارد میگوید: «حکماً یک قبرستونی بردنش دیگه!»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.