انتشارات افق منتشر کرد :
در بخشی از کتاب میخوانید :
ساکت و ساده و سبک بود؛قاصدکی که داشت می رفت. فرشته ای به او رسید و چیزی گفت. قاصدک بی تاب شد و هزار بار چرخید و چرخید. قاصدک رو به فرشته کرد و گفت: “اما شانه های من ظریف است. زیر بار این خبر می شکند. من نازکتر از آنم که پیامی چنین بزرگ را با خود ببرم.”
فرشته گفت: “درست است. آن چه تو باید بر دوش بکشی ناممکن است و سنگین؛ حتی برای کوه. اما تو می توانی زیرا قرار است بی قرار باشی.”
فرشته گفت : “فراموش نکن که نام تو قاصدک است و هر قاصدکی یک پیامبر .”
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.