انتشارات آموت منتشر کرد:
دوباره خواب او را دید. چشمان آبیاش آنقدر براق و داغ بود که بر روح او داغ میزد. امواج موهای قهوهای تابدارش بر روی بدنش ریخته بود و بر او بوسه میزد. قرار بود دو ماه دیگر ازدواج کنند. نمیتوانست صبر کند تا هر روز صبح کنار او از خواب بیدار شود و به عنوان همسرش به او عشق بورزد، دقیقا همانگونه که او الان داشت به او عشق میورزید. چیز مهمی بود که باید به او میگفت. کار واجبی بود که باید انجام میداد. هر چه که بود از گوشههای مهآلود ذهنش میگریخت.ذهنش را متمرکز کرد و آن فکر را آنقدر صیقل داد تا بالاخره توانست…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.