انتشارات آموت منتشر کرد:
بعد از بازکردن و خواندن نامه، پاهایش سست شده و به زمین افتاده بود. نامه را به دفعات خوانده و پس از مرور احساس کرده بود که چیزی تمام نیرویش را از او گرفته بود.
برای دیانا پس از آن روز، دیگر چیز زیادی تغییر نکرده بود. قبل از این که نامه مادرش را به آتش بیندازد برای آخرین بار آن را خواند:
اول آوریل.
دیانای عزیزم. امیدوارم خوب باشی فرزندم… باید که خوب باشی! باید باور کنی که اصلاً مرا از دست نداده ای. می دانم، آسان نیست اما فرزندم امتحان کن. مرا از کارهای روزانه ات بی خبر نگذار! باشد؟ چطور؟ برایم در دفتر یادداشت روزانه ات چیزهایی بنویس. با عکس هام صحبت کن. برایم داستان هایی بنویس…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.