کتاب «سارای همه» با داستان «هاله» و اینگونه آغاز میشود:
«باران ریزی میبارید. کلاه بارانیام را روی سرم کشیدم و بدون عجله به راهم ادامه دادم. صدای تقتق چکمههای پاشنهبلندم روی سنگفرش پیادهرو توی فضا منعکس میشد و سر و صدای خیابان را پس میزد. یک بار کسی گفته بود، چشمهای باهوشی داری. با چشمهای باهوشم به روبرو خیره شده بودم و مستقیم راه میرفتم اما وقتی از کنار آینه بزرگی که بیرون مغازهای گذاشته بودند رد شدم، نتوانستم از گوشه چشم نگاه کوچکی به خودم نیندازم؛ قدم بلند بود و بارانی و کلاهم مشکی. رنگ سیاه خوب کنار سفید و قرمز مینشیند؛ صورتم سفید بود و لبهایم قرمز. یک چیز دیگر هم بود که وسوسهام میکرد برگردم و دوباره نگاه کنم؛ هالهای روشن دورم بود، هالهای سفید و روشن. هوا سردتر شده بود. با انگشتان کشیده و باریکم دستمالی از جیب بارانیام درآوردم و چند لحظه جلوِ دماغم گرفتم. نمیخواستم دماغم قرمز شود؛ قیافه آدم را احمقانه میکند. قیافه احمقانه از هر چیزی بدتر است، حتی از قیافه خیلی زشت…
از فرشته احمدی کتاب های دیگری چون «جنگل پنیر»، «پری فراموشی» و «بیاسم» نیز منتشر شده است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.