انتشارات آموت منتشر کرد:
هم نسرین و هم محبوبه توی حزب رفتوآمد داشتند. غافل میشدم داشتند درگوشی حرف میزدند و جزوه ردوبدل میکردند. از همان اول معلوم بود که من توی رازهای حزبیشان جایی ندارم. اگر هم پای مرا به حزب باز کردند سماجت خودم بود که میخواستم بدانم توی حزب چه خبر است که آنها درست زیر گوش من برای روزهای سهشنبه و پنجشنبه قرار میگذارند و اول صبح به حزب میروند. آنها واقعاً هیچوقت مرا خودی و محرم ندانستند. اين را همان روزها هم فهمیده بودم…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.