انتشارات آموت منتشر کرد:
بعدازظهر تام، کرن را از بیمارستان به خانه برد. از روز تصادف سه روز گذشته بود. بهآرامی و با دقت رانندگی میکرد که مجبور نباشد جایی محکم بر روی پدال ترمز بزند. کرن نیز بیرون از پنجره را نگاه میکرد. خیلی خوشحال بود. با لذت به تام هنگام رانندگی نگاه میکرد. از فشاری که تام به فکش میداد میفهمید که استرس دارد، اما وانمود میکرد همهچیز روبهراه است…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.