انتشارات آموت منتشر کرد:
لحظهای به سقف اتاق خیره شد و سپس با چشمانی نیمبسته به ساعت شماطهداری که او را از خواب بیدار کرده بود، نگاه کرد. عرق سردی ستون فقراتش را لرزاند. سفت به رختخواب چسبید و ملحفهها را تا چانهاش بالا کشید تا چند ثانیه بیشتر از گرمای آنها بهرهمند شود. بعد از آن کابوس، قلبش هنوز میزد و بهآرامی از دهان نفس میکشید. نفس گرمش در هوای منجمدِ اتاق خواب شناور شد. با تلاشی فوقانسانی خود را از تختخواب بیرون کشید و وقتی پاهای لختش، کف چوبی یخزده را لمس کرد، از جا جست. از گوشهی چشم به ریک نگاه کرد که خوشبختانه عمیقا در خواب بود و در اثر بطری ویسکیای که شب قبل خورده بود، خروپف میکرد. نگاه کرد تا مطمئن شود سیگارهایش هنوز روی پاتختی باشد…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.