انتشارات آموت منتشر کرد:
خبر مثل بمبی منفجر شد: «دایی رضا را از سر کلاس بردند.» انگار شیئی سنگین توی سرم خورد و چیزی توی مغزم ترکید. گیج و ناهوشیار به دهان آقاجون نگاه کردم. چنگ انداختم به بازوی صبا. زمین زیر پایم تاب میخورد. چشمانم میجوشید…
روایت زندگی خانوادهای در دو مقطع قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی است که بر محور شرح حال یکی از اعضای این خانواده به نام مهناز میگذرد. مهناز در طبقه متوسط جامعه زمان زندگی خود قرار میگیرد. این رمان به روایتهایی مختلف از سرنوشت اعضای این خانواده میپردازد و پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان نقطه عطف این اثر، منجر به ایجاد تحولات زیادی در شخصیت های داستان میشود و پس از این رویداد است که برخی از آنها از پوستین روایی داستان بیرون آمده و جبهه بندی های تازهای را پیش روی خود و مخاطبشان خلق میکنند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.