انتشارات آموت منتشر کرد:
در آن هفته، عادی از نظر من، این بود که صبحها به موقع از خانه خارج شوم. اَنا آشکارا قدغن کرده بود حالا که دوازده ساله شده است، او را تا ایستگاه اتوبوس برسانم. سعی کرده بودم به او بگویم که در حقیقت، اصلاً نمیخواهم او را به ایستگاه برسانم، فقط میخواهم نادیا را ببینم تا با هم سگهایمان را به گردش ببریم. اما او این را نمیپذیرفت. میدانستم که اَنا به راحتی میتواند مسیر ساختمان تا انتهای حیاط را طی کند، از در خارج شود و بدون آنکه اتفاقی برایش بیفتد، قدمزنان دویست متر برود تا به ایستگاه اتوبوس برسد اما این، نگرانی مرا برطرف نمیکرد. خوشبختانه، اَنا با اینکه دوازده سال داشت، هنوز به هیولای سرسختی که معمولاً بچهها پیش از بلوغ به آن تبدیل میشوند، تبدیل نشده بود و ما همچنان، رابطهای بسیار نزدیک و عاشقانه داشتیم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.