انتشارات ققنوس منتشر کرد:
صندلی آن سوی اتاق را برمیدارم و کنار تخت ماما مینشینم. حالا که چشمم به تاریکی عادت کرده، به او که نگاه میکنم، احساس میکنم چیزی درونم فرو میریزد. از اینکه میبینم مادرم اینقدر شکسته و چروکیده شده جا میخورم. لباسخواب گلگلیاش برای شانههای نحیف و سینههای تختش گشاد است. طرز خوابیدنش برایم مهم نیست. با آن دهان باز و یکوری، انگار دارد رؤیایی ترش را مزمزه میکند…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.