آن شهر شاید!
انتشارات ثالث منتشر کرد:کتاب آن شهر شاید! نوشتهی الاهه علیخانی میباشد این کتاب توسط انتشارات ثالث چاپ و در 114 صفحه به بازار عرضه شده است.آخرین چاپ آن مربوط به سال 1398 بوده . کتاب آن شهر شاید در چهار فصل نوشته شده است که ماجرای آن ها در یکی از شهر های اطراف اصفهان می گذرد. از دیگر آثار نویسندۀ جوان این کتاب می توان به «پاهای آویزان آن زن» اشاره کرد.
عناوین کتاب
- داستان خدیجه
- داستان او
- داستان منصوره
- داستان بیگم
بخشی از کتاب
روز چهارم بی حوصله و عصبی بودی. برای ناهار سه تا تخم مرغ بومی نیمرو کرده بودی و تازه خورده بودی که از جا بلند شدی و چند ورق روزنامه ای که برایت مانده بود برداشتی و سفره را جمع نکرده زدی بیرون. نیم ساعت بعد از ظهر بود و شهر در سکوت ترسناکش فرو رفته بود. گرمی هوا به قدری بود که حساب کردی لابد تا به زمین دشتی و باغ حاجی برسی کباب شده ای. پیچیدی توی کوچه سوراخی که طاق داشت و خنک تر بود. توی تاریکی کوچه بودی که شنیدی از پشت سرت صدای پا می آید. تا برگشتی دیدی زنی سمتت می آید. اول نشناختی اش، ولی همین که چادرش را کنار زد بی درنگ و بلند سلامش کردی و گفتی: «تو این جا چی کار می کنی دختر؟»
گل از گلت شکفته بود.
سراسیمه برگشت پشت سرش را نگاه کرد و این بار با وقفه گفت: «هیس دِ» و تو گفتی آهان می شنوند و احتمالا بعد از آن دخترک ریز خندیده بود، ولی چون تاریک بود ندیدی. تعجب کردی فهمیدی نیم ساعتی منتظرت بوده آن جا. از زیر چادرش جعبه ای بیرون آورد و طرفت گرفت. خوب که نگاه کردی دیدی رادیوی جیبی کوچکی است که به جای دسته اش بند کفشی را دولا دوخته بودند به چرم کنارش. تا رادیو را از دستش گرفتی، برگشت و گفت: «من دارم می رم ولی یه ساعت دیگه تو باغم.» و کوچه را به دو بیرون رفت.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.