انتشارات افق منتشر کرد:
شبی از شبهای نیمهی زمستان با سرمای منهای صفر، در برکشایر مانتین، جنوب غربی ماساچوست. شعلههای آتش کنار جادهی شوسهی بنبست منتهی به دانشکده و بیرون از جنگل پردرخت به سمت آسمان زبانه میکشید. صدای کرکنندهی آژیر خطر در خوابگاه ما بلند شد. فکر میکنم متوجه بوی دود شدم، قلبم از اضطراب مثل قلب پرندهای گرفتار میزد. با این وجود هنوز هم وقت داشتم فکر کنم: امکان نداشت چنین اتفاقی بیفتد. برای اینکه امکان نداشت واقعیت داشته باشد. امکان نداشت. مثل این بود که خواب میدیدم. من هم همراه دیگران به اینطرف و آنطرف میدویدم. مثل برههای گیج به هم میخوردیم. ساعت سه و پنجاه دقیقه بود. برودت هوا پانزده درجه زیر صفر بود. باد سرد بر چهرهی ما شلاق میکشید. از سردی و سرما توی سرم درد میپیچید. چه بلایی سر موهایم آمده بود؟ دست به سرم کشیدم یادم آمد که موی سرم را کوتاه کرده بودم. از آن گذشته، موهایم سوخته بودند. موهای گیسبافم، موهای زیبایم…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.