انتشارات آموت منتشر کرد:
وقتی جین به مدرسه برگشت تا زیگی را سوار کند، کلهاش گرم نبود. حداکثر سه قلپ از آن خورده بود. ولی احساس خوشحالی عجیبی میکرد. به نظر میرسید اتفاقات آن روز چیز ویژهای در خود داشتند. از خارج شدن چوب پنبه سر بطری گرفته تا شیطنت ناشی از خوردن آن، کل آن صبح غیرمنتظره، لیوانهای ظریف و زیبا و بلندی که نور آفتاب را منعکس میکردند، قهوهچی با ظاهری شبیه مردمان ساحلی که سه کیک فنجانی کوچک فوق العاده همراه با شمع برای آنها آورده بود، بوی اقیانوس و این تفکر که ممکن بود با این دو زنی دوست شود که با تمام دوستان قبلیاش متفاوت بودند. زنانی بزرگتر، ثروتمندتر و پیچیدهتر…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.