قسمتی از متن کتاب:
وارد اتاق كه شدم زرق و برق وسايل برام خيلي جالب بود.تا به حال نرفته بودم توي اتاق كارش.
چقدر سليقه به خرج داده بود.
روي ميز كارش پر از كاغذ بود.كاغذهاي مچاله شده. تا خورده. چيزايي كه نوشته بود و خطشون زده بود.
وقتي خم شدم براي اينكه كشوي ميز رو باز كنم صورتم دقيقا روبه روي فنجان نصفه و نيمه ي قهوه سرد روي ميز قرار گرفت.
بوي تندي داشت. سرم رو كشيدم عقب.
كشوي بالايي ميز رو كه باز كردم به جز چند تا روان نويس و فلش و دي وي ديهاي قديمي و يه دسته چك چيزي پيدا نكردم. خبري از پوشه نبود. تا خواستم در كشو رو ببندم، چشمم به دفتري خورد كه روي اون با خط ناخوشي نوشته شده بود “محرمانه دل” من هم كه سرم درد ميكرد براي فضولي، برداشتمش.
اون شب اخر هم پوشه سبز اسناد آقاي بهمنش پيدا نشد ولي من وقتي برگشتم خونه وقتي همه خواب بودند دفتر رو باز كردم .انگار جمله هاش رو حفظ كردم. با يه بار خوندن حفظ شدم. به نظرم اومد هر كلمهاش با اون خط خرچنگ قورباغه يك حسي داره. متن منفوري بود.
نوشته بود:
“نميدونم چه غلطي كردم؟ فكر اينكه آينده اين بچهها چي ميشه داره ديوونم ميكنه…من از كي انتقام گرفتم به جز خودم؟
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.