انتشارات آموت منتشر کرد:
بالهای آنها را میدیدم که مثل تکههای کروم در تاریکی میدرخشیدند؛ در سینهام اشتیاق ناشی از حضور آنها را حس میکردم. نوع پرواز آنها که برای یافتن گُل نبود و فقط میخواستند باد ناشی از بال زدنشان را حس کنند، قلبم را میشکافت. در طول روز صدای آنها را میشنیدم که در دیوارهای اتاقم تونل میزدند: صدایی شبیه به پارازیت رادیویی که از اتاق بغلی میآمد و آنها را مجسم میکردم که دارند دیوارها را تبدیل به شانههای عسل میکنند و از آن جا عسل تراوش میکند تا من آن را بچشم. سر و کله زنبورها از تابستان ۱۹۶۴ پیدا شد، تابستانی که من چهارده ساله شدم و مسیر زندگیام کاملاً تغییر کرد، منظورم این است که مسیر زندگیام واقعا و به طور کامل تغییر کرد…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.