انتشارات آموت منتشر کرد:
بعد از یک ساعت یا کمی بیشتر دوباره چشمانم را باز کردم. خسته تر از آن بودم که دچار هول و هراس شوم و دردمندتر از آن که دوباره خواب به چشمانم بیاید. چراغ خواب بر دیوارهای زردرنگ و فلزی راهرو نور می تاباند. بالا و پایین رفتن کشتی، پنجره سیاه، همه چیز دست به دست هم داده بودند تا احساس غرق شدن تدریجی در گرداب، در سیاهی و در ورطه ای سرد، پر از جانداران هیولاوار دریایی، را به من القا کنند…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.