انتشارات ققنوس منتشر کرد:
دیگر حتی اسمهایشان هم یادم نمیماند. شاید چون دلم میخواست فراموششان کنم شاید هم شکلهایشان این قدر شبیه هم بود که انگار همهشان یک نفر بودند و من هر بار با تکهای از بدن یا فعلهای این زن بزرگ زندگی میکردم. برای آن که اسم او را با بقیه قاطی نکنم اسمش را گذاشتم آینه. بیشتر به خاطر آن بلایی که سر آینهام آورد. خیلی خوشگل بود. خودش هم این را خوب میدانست. گویا بارها کسی قبل از من این را بهش گفته بود. هیکلی عضلانی داشت و افتخار میکرد به حرفهایی که بهش زدهاند. اولش نفهمیدم از این حرفها چه منظوری دارد. وقتی فهمیدم چه میخواهد بگوید حالم دیگر ازش به هم خورد. شاید اصلاً برای همین با من دوست شده بود. خواستم مطمئن شوم. گفتم: «یعنی چی؟» گفت: «آقا پسر کلاهت را یک خُرده بکش بالاتر تا بهتر بتوانی جلوت را ببینی.» عین مردها حرف میزد. عین مردها چیزی را میخواست. وقتی میخواستم راهیاش کنم واقعا مثل یک ماده اسب لگد میانداخت. اولش فقط شوخی بود.
گرایش به نوآوری و تجربیات تازه از بارزترین ویژگیهای آثار محمدرضا کاتب ست و در همین راستا رمان هیس جایزه کتاب سال منتقدان مطبوعات را هم در سال ۷۹ از آن خود کرده است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.