انتشارات افق منتشر کرد:
آن قدر نزدیک شدیم تا به آنجا رسیدیم و دیدیم دو چراغ جلوی یک ماشین روشن اند، شبیه دو تا تله خیالی در دامان کوه و یک مرد ریزاندام با تبر بزرگی درخت ها را دارق و دارق قطع می کرد و آن ها را روی طاق ماشین می گذاشت. ماشین حالا عین جنگل شده بود و نور چراغ هایش طوری از آن لابه لا بیرون می آمد که انگار ماه جایی در آنجا پایین آمده یا در آن جنگل آتش بازی شده.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.