آمده بودی برای خداحافظی
نشر ثالث منتشر کرد «آمده بودی برای خداحافظی» داستان زنی است به نام «اوین» که شوهر پاسدارش را نیروهای کرد در استادیوم اسیر کردهاند. وقتی برای مصطفی غذا برده بود، جلوی در استادیوم «شوان»، عشق قدیمیاش را میبیند. اوین در جوانی عاشق شوان، دوست برادرش بود، اما شوان هیچوقت به او نگفت که دوستش دارد و یک شب در تاریکی از اوین برای همیشه خداحافظی کرد. اوین بعد از رفتن شوان با «مصطفی» ازدواج کرد و صاحب یک فرزند پسر شد. با دیدن شوان تمام خاطرات سالهای جوانی از ذهنش گذشت و از شوان خواست که به شوهرش کمک کند. به خانه برگشت، وقتی صبح باز به دیدنشان رفت، جنازة شوان و مصطفی را کنار هم پیدا کرد. کتاب حاضر، حاوی داستانهای کوتاه فارسی است. آمده بودی برای خداحافظی؛ عشق توی فنجان قهوه؛ پلاک 31؛ حرف تازهای دربارة عشق؛ مرد و مه؛ بانو و یحیی از جمله عنوانهای داستانهای کتاب هستند.
برشی از کتاب
شاید اگر دیرتر میآمدم شوان رفته بود و نمیدیدمش که دارد از جیپ پیاده میشود. شاید اگر او زودتر میرفت و نمیایستاد تا با دوستش احوالپرسی کند وسوسه نمیشدم جلو بروم و با او حرف بزنم. گیرم هم که حرف میزدم، نباید خودم را معرفی میکردم.
او که مرا نمیشناخت مگر نه اینکه جلو که رفتم، اسلحهاش را از روی شانه پایین آورد و انگشت اشارهاش رفت طرف ماشه. بادافتاده بود توی چادر سیاهم و محکم گرفته بودمش و چنان صورتم را کیپ پوشانده بودم که فقط چشمهایم پیدا بود.
مردی که کنار شوان بود، گفت: «زن یکی از پاسدارهاست که توی استادیوم اسیرشدهاند. برایش غذا آورده.»
شوان اسلحه را پایین آورد. مرد آهسته توی گوشش چیزی گفت و خندید. شوان اما چیزی نگفت. مرد گفت: «در قابلمهات را بازکن.»
نویسنده
میترا صادقی متولد سال۱۳۵۲ نویسنده ایرانی است. بزرگترین دغدغه در آثارش، زنان هستند؛ زنانی که برای بازستاندن آنچه برای آنهاست در حال جدالند. از آثار معروف او میتوان به کتاب آمده بودی برای خداحافظی، اشاره کرد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.