مقدمه ی مترجم
شباهتهای آشكار و پنهان كتابِ خانم كارو فرايزر با كتابِ “مادام بواري” گوستاو فلوبر قابل تامل است. اگر مادام دو بواري در زمانهی خود باعث شد تا خالقِ او به اتهام تلاش براي ترويج شهوتپرستي و سستكردن مباني اخلاقي كليساي كاتوليك فرانسه، به دادگاه احضار شود، امروز در دههی اول قرن بيست و يكم، خالق كارلا تردسكنت: خانم كارو فرايزر، به خاطر عبرتآموز بودنِ حكايتش نویسندهای مسؤل و هشيار معرفي میشود كه آگاهانه سعي دارد ارزشهای گم شده در مهِ مدرنيسم و پسا مدرنيسم را به جامعه بر گرداند و با هشدارهای دلسوزانهی خود خانوادهها را از فروپاشی باز دارد.
در واقع او با بیانِ خطاهای زنان و مردانی که به بهانهی فرهیختگی و روشنفکری و با شعار “برو آن جا که دلت میگوید”، به جنگِ وفا داری و خویشتن داری رفتهاند و آوارگی و پریشانی ِ روح برای خود و نسلِ جدید فراهم آوردهاند همهی تلاشِ خود را به کار گرفته است تا گرما و پناهِ قدیمی را به چهار دیواری ِ قلبها بر گرداند.
عنوان اصلي رمانِ خانم كارو فرايزر “A Little Learning” است كه میتواند تعبير شود: “درسي كوچك” به معناي ماجرايي عبرت آموز. اما درعين حال میتوان آن را اشارهای دانست به بخشي از مقالهی شاعر شهير انگليسي الكساندر پوپ از مقالهی او در بارهی نقد ادبي كه به كلمات قصار بدل شده است:
“A little learning is a dangerous thing; drink deep, or taste not the Pierian spring: there shallow draughts intoxicate the brain, and drinking largely sobers us again.”
در عبارت “A little learning is a dangerous thing;” اشارهی الكساندر پوپ به اين واقعيت است كه داشتن اطلاعاتِ اندك و شناخت سطحي سببِ خطاهاي بزرگ و جبرانناپذير خواهد شد. اگر برايمان مقدور نيست از حقيقت امري آگاهي يابيم و در ژرفاي مسائل بكاويم و در همه چيز نيك بنگريم، همان بهتر كه فروتنانه و خردمندانه چون سقراط اعتراف كنيم: “ميدانم كه هيچ نمیدانم”. و اين همانا آغازِ تآمل كردن است.
“The Pierian spring” سرچشمهی دانش و هنر در اساطير يونان به نام “پي يريا” در مقدونيه در دامنهی كوه المپيوس، منزلگاه اورفئوس و الهگان هنر است كه هر كه از آن مینوشید به معرفت دست مییافت.
در انتهاي عبارت، شاعر میگوید: “drink deep, or taste not the Pierian spring” يعني يا لبتر نكن از چشمهی معرفت يا سيراب شو از آن. چرا؟ زيرا لبتر كردن از چشمهی معرفت ما را دچارِ توهم ِ فرهيختگي و روشن فکری میکند و به ما تكبر و تفرعن میبخشد. تنها در همواره آموختن و ژرف آموختن است كه به جاي خودبيني و خودرائي به شناخت وافعي از زندگي و ديگران خواهيم رسيد و از تصميمگیریهای غلط اجتناب خواهيم ورزيد.
عنوان كنايهآميز اين كتاب و دردِ مشترك قهرمانِ زنِ آن، كارل تردسكنت با مادام دو بواري، اشارهی كوتاه و پُر معنايِ مولانا را در ذهنِ خواننده تداعي خواهد كرد:
عشقهایی كه از پي رنگي بود عشق نبود عاقبت ننگي بود
مادام بواري، تخيلات و تمايلاتي دارد كه خارج از عرف جامعهی آن زمان فرانسه است و در نهايت او را وادار به خودكشي میکند، كارلا تردسكنت، گرفتار همان تخيلات و تمايلاتِ خام، از ترسِ تجربه نكردن عشق و زنده به گور شدن در تداوم روزمرگي، مثل مادام بواري خطر كردن را بر میگزیند اما زماني كه رسوا و بدنام میشود از مرگ هم خبري نيست، زهدانِ او را نطفهی عشقي بي ريشه پر كرده است كه در صورت تولد، تجسمِ زندهی ناکامیهای او در رسيدن به رؤياهايش خواهد بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.